مقاله تحلیل متن کتاب ولایت فقیه امام خمینی !


 فصل 1-   عنوان و خلاصه طرح مطالعاتی(تحلیل متن) PAGEREF _Toc317019558 \h 2 08D0C9EA79F9BACE118C8200AA004BA90B02000000080000000E0000005F0054006F0063003300310037003000310039003500350038000000

1-1-     مقدمه. PAGEREF _Toc317019559 \h 2 08D0C9EA79F9BACE118C8200AA004BA90B02000000080000000E0000005F0054006F0063003300310037003000310039003500350039000000

1-2-   ساختار بحث در کتاب ولایت فقیه. PAGEREF _Toc317019560 \h 3 08D0C9EA79F9BACE118C8200AA004BA90B02000000080000000E0000005F0054006F0063003300310037003000310039003500360030000000

1-2-1-    وضعیت و حالت موجود و کنونی و فعلی جامعه مسلمین.. PAGEREF _Toc317019561 \h 3 08D0C9EA79F9BACE118C8200AA004BA90B02000000080000000E0000005F0054006F0063003300310037003000310039003500360031000000

1-2-2-    وضعیت و حالت آرمانی و مطلوب و مورد خواست اسلام. PAGEREF _Toc317019562 \h 3 08D0C9EA79F9BACE118C8200AA004BA90B02000000080000000E0000005F0054006F0063003300310037003000310039003500360032000000

1-2-3-    مقایسه حالت مطلوب اسلام  با وضعیت فعلی مسلمین.. PAGEREF _Toc317019563 \h 4 08D0C9EA79F9BACE118C8200AA004BA90B02000000080000000E0000005F0054006F0063003300310037003000310039003500360033000000

1-2-4-    انتخاب رویکرد و راهبرد و متد و استراتژی برای رسیدن به وضع مطلوب اسلام. PAGEREF _Toc317019564 \h 4 08D0C9EA79F9BACE118C8200AA004BA90B02000000080000000E0000005F0054006F0063003300310037003000310039003500360034000000

1-3-   ادبیات به کار رفته در کتاب ولایت فقیه و سطح علمی آن.. PAGEREF _Toc317019565 \h 5 08D0C9EA79F9BACE118C8200AA004BA90B02000000080000000E0000005F0054006F0063003300310037003000310039003500360035000000

1-4-   سیر بحث کتاب ولایت فقیه. PAGEREF _Toc317019566 \h 5 08D0C9EA79F9BACE118C8200AA004BA90B02000000080000000E0000005F0054006F0063003300310037003000310039003500360036000000

1-4-1-    چگونگی و وضعیت اسلام در حال حاضر(قبل از انقلاب اسلامی) PAGEREF _Toc317019567 \h 6 08D0C9EA79F9BACE118C8200AA004BA90B02000000080000000E0000005F0054006F0063003300310037003000310039003500360037000000

1-4-2-    مویدات لزوم تشکیل حکومت اسلامی.. PAGEREF _Toc317019568 \h 7 08D0C9EA79F9BACE118C8200AA004BA90B02000000080000000E0000005F0054006F0063003300310037003000310039003500360038000000

1-4-3-    نمونه هایی از احکام اسلام. PAGEREF _Toc317019569 \h 9 08D0C9EA79F9BACE118C8200AA004BA90B02000000080000000E0000005F0054006F0063003300310037003000310039003500360039000000

1-4-4-    هماهنگی درونی احکام اسلام مقدمه اثبات ولایت فقیه. PAGEREF _Toc317019570 \h 11 08D0C9EA79F9BACE118C8200AA004BA90B02000000080000000E0000005F0054006F0063003300310037003000310039003500370030000000

1-4-5-    طرز حکومت اسلامی.. PAGEREF _Toc317019571 \h 12 08D0C9EA79F9BACE118C8200AA004BA90B02000000080000000E0000005F0054006F0063003300310037003000310039003500370031000000

1-4-6-    برنامه مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی.. PAGEREF _Toc317019572 \h 14 08D0C9EA79F9BACE118C8200AA004BA90B02000000080000000E0000005F0054006F0063003300310037003000310039003500370032000000

 


 

فصل 1- عنوان و خلاصه طرح مطالعاتی(تحلیل متن)

1-1-   مقدمه

در نوشتار فوق برآنیم تا با محوریت و موضوعیت کتاب ولایت فقیه که حاصل بیانات آیت الله خمینی بنیانگزار جمهوری اسلامی ایران است متن کتاب را از لحاظ سازواری و رسایی مطلب مورد بررسی قرار دهیم.کتابرا به سه قسمت تقسیم کرده و نتایج کتاب را با مقدمات آن مقایسه کردیم.چنانچه متن دارای ناسازگاری یا نارسایی باشد آن را ذکر کرده و راه های اصلاحی یا ایجادی را بیان نمودیم.سعی ما بر این بوده تا مفروضات و وقروضات و پیش فرضهای کتاب فوق مورد نقد قرار نگیرد تا بتوانیم متن پیشرو را از لحاظ سند و شاهد و استدلال مورد بررسی قرار دهیم.در این روش اختلافی بین رویکرد های گوناگون و افراد متفاوت پیش نمی آید و هر فردی با هر زمینه فکری میتواند انتقادات وارد بر متن یا همچنین نقاط قوت آن را بپذیرد یا مورد انتقاد قرار دهد.

در ابتدا متن را به سه قسمت تقسیم کردیم .مقدمه(مفروضات و قضیه) سپس متن اصلی(اثبات فرضیه و سیر و ساختار بحث) و در نهایت نتیجه(حکم) را مطابق فصول کتاب استخراج نمودیم.در بخش مفروضات جهان بینی نگارنده (اسلام)و در بخش متن ایدئولوژی وی و در بخش نتیجه خط مشی نگارنده مشخص گردید.مفروض اصلی کتاب وجود ظرفیت اسلام برای تشکیل حکومت و همچنین وجود موانع و انحراف در مسیر تاریخ توسط نگارنده بیان گردید.مفروضات در زمینه سلبی استبداد غرب و در زمینه ایجابی حکومت اسلامی در نظر گرفته می شود.متن اصلی کتاب اثبات حکومت اسلامی با محوریت ولایت  فقیه است.و نتیجه ای که بدست می آید انقلاب اسلامی می باشد.در زمینه نقد کتاب سعی شده مفروضات نگارنده نقد نشود چرا که رسالت تحلیلگر متن یافتن نارسایی ها و ناسازگاری های متن است.و در جهت برطرف کردن مشکلات بالا منتقد و تحلیلگر می باید راه حل های پیشنهادی اصلاحی و تکمیلی یا جایگزین ارائه دهد.از آنجا که با توجه به تحلیل اینجانب متن دارای سازگاری و رسایی نسبی بوده نیازی به اصلاحیه نیست.در زمینه مبادی کتاب ولایت فقیه بیان می شود مبادی این کتاب عقلی , بدیهی و همگانی هستند.مبانی کتاب فوق دینی و شرعی هستند و اشکال حکومت اسلامی عرفی بیان می شود.

 

از مقدمات مطرح شده در کتاب که اغلب از نوع بدیهیات و عقلی و همگانی هستند  وجود ضرورت تشکیل حکومت است.(ص9).ایشان در این قسمت اعتقاد دارند دین و سیاست ارتباط نزدیک دارد.در فصل بعد کتاب که شامل متن اصلی کتاب می شود ایشان با استفاده از مبانی حکومت و آموزه های دینی وحیانی و شرعی وجود حکومت اسلامی را برای مسلمانان ثابت می کنند.و در همین زمینه شکل حکومت اسلامی مشروع برای مسلمانان را ولایت فقیه معرفی می فرمایند.در آخر ایشان راه رسیدن به حکومت اسلامی را انقلاب اسلامی ترسیم می فرمایند.

مهمترین فرض کتاب ولایت فقیه امام خمینی  ضرورت و بداهت ولایت فقیه می باشد(ص9).البته این که در نگاه اول گمان می شود که ولایت فقیه نیاز به اثبات فلسفی و کلامی بسیار پیچیده دارد علل فراوانی دارد از جمله نقش استعمار در معرفی ناقص و نا درست اسلام(ص9) و همچنین خودباختگی افراد جامعه در برابر پیشرفت های مادی غرب(ص19)

1-2-   ساختار بحث در کتاب ولایت فقیه

1-2-1-       وضعیت و حالت موجود و کنونی و فعلی جامعه مسلمین

به طور کلی در این کتاب ابتدا وضع موجود جامعه مسلمین مطرح می شود که شامل خصوصیان ذیل است:

1-    معرفی ناقص اسلام(ص13)

2-    عدم اجرای قوانین اسلام مخصوصا در امور اجتماعی (ص21)

3-    عدم مشروعیت حکومت سلطنتی (ص13)

1-2-2-       وضعیت و حالت آرمانی و مطلوب و مورد خواست اسلام

پس ازآن وضع آرمانی یا همان وضعیت حکومت اسلامی با شرایط خاص خود مطرح می گردد.این وضع به عنوان معیار و شاخص و جهت دهنده حائز اهمیت است. این وضعیت همان موضوع اصلی و مدعای نوسینده یعنی ولایت فقیه و نظام ولایی و حکومت و حاکمیت قانون و فقه در جامعه اسلامی است.در این حالت تمام احکام اسلام اعم از فردی و اجتماعی و سیاسی در جامعه بوسیله فقیه و اسلام شناس که آشنا به حلال و حرام شریعت است اجرا می گردد .

1-2-3-       مقایسه حالت مطلوب اسلام  با وضعیت فعلی مسلمین

سپس وضع کنونی جامعه مسلمین با وضعیت آرمانی ن مقایسه می شود .نتیجه این مقایسه از چند حالت خارج نیست.

اول اینکه وضع موجود کاملا منطبق بر وضع آرمانی می باشد.دوم اینکه وضع کنونی جامعه مسلمین با وضعیت و حالت آرمانی و مطلوب و مورد خواست مسلمین با وجود اختلافات جزئی با حالت و وضعیت آرمانی تباین ندارد. سوم این که وضعیت و حالت کنونی جامعه اسلامی به کلی مخالف و مغایر با حالت مطلوب و آرمانی اسلام است .

1-2-4-       انتخاب رویکرد و راهبرد و متد و استراتژی برای رسیدن به وضع مطلوب اسلام

1-2-4-1-    چنانچه مطلوبیت و وضع مطلوب اسلام با حالت فعلی جامعه اسلامی انطباق دارند این مسیر و راهبرد که هم اکنون در حال اجراست باید ادامه شود و باید راه ها ی انحراف آن مشخص و از آنها جلوگیری شود.

1-2-4-2-    چنانچه مطلوبیت و وضع مطلوب اسلام با حالت فعلی جامعه اسلامی تفاوت جزئی دارد این مسیر بوسیله اصلاحات باید ترمیم شود این رویکرد زمانی اتخاذ میشود که جهت کلی حرکت جامعه اسلامی با جهت اسلام مغایرت ندارد و نیازی به اعمال تغییرات اساسی و بنیادین نمی باشد.

1-2-4-3-    چنانچه مطلوبیت و وضع مطلوب اسلام با حالت فعلی جامعه اسلامی کاملا متفاوت مغایر و مخالف است تنها راه رسیدن به وضع مطلوب انقلاب و براندازی حکومت فعلی و تشکیل حکومت جدید بر اساس قوانین شرع می باشد.

 

خلاصه آنکه امام خمینی پس از تشریح حالت و وضعیت فعلی و همچنین حالت و وضعیت مطلوب اسلام و مقایسه آن دو به این نتیجه می رسند تنها راه رسیدن به حکومت اسلامی انقلاب سیاسی و تشکیل حکومت همزمان با براندازی نظام موجود می باشد.

 

1-3-   ادبیات به کار رفته در کتاب ولایت فقیه و سطح علمی آن

محتوای این کتاب توسط یک مرجع تلقید و اسلام شناس تنظیم گردیده فردی که با علوم اسلامی از جمله ادبیات عرب ،علم درایه و علم حدیث، فلسفه و کلام اسلامی، فقه و اصول فقه و منطق و علوم تفسیر و قرآنی، عرفان و اخلاق عملی ونظری همچنین تاریخ اسلام آشنایی دارد. به همین علت از لحاظ ساختار و محتوا دارای دقت کافی و وافی برای انجام پژوهش در حیطه متن شناسی و هرمونتیک می باشد.به همین علت می توان استناد کرد با عنایت به اینکه متن کتاب حاصل بیانات امام خمینی می باشد ولی آنچه که حائز اهمیت است پشتوانه فکری و عقبه مطالعاتی و تسلط ایشان در موضوع فوق است که در کتاب البیع نیز تجلی یافته است. شاهد آن هستیم این مجموعه گفتار تاثیر بسزایی از درس خارج ایشان پیرامون ولایت داشته است تا حدی که بیش از نیم از کتاب پیش رو با متن ترجمه کتاب البیع پیرامون ولایت فقیه همخوانی دارد.

 

1-4-   سیر بحث کتاب ولایت فقیه

در کتاب ولایت فقیه امام خمینی ابتدا مطرح می کنند :

1-    جامعه اسلامی و مسلمین شکل گرفته است این موضوع در طی 23 سال با تلاش و زحمات طاقت فرسا رسول گرامی اسلام محقق شده است.

2-    پس از شکل گیری اسلام و جامعه مسلمین تشکیل حکومت لازم و ضروری و عقلی و بدیهی است

3-    طرز حکومت اسلامی برای مسلمانان باید بوسیله شارع مقدس تعیین گردد.این امر در زمان رسول به عهده وی پس از ایشان به عهده خلیفه و جانشین اوسا تا غیبت امام دوازدهم.از زمان غیبت به بعد همچنان حکومت اسلامی لازم است .

4-    نوع این حکومت اسلامی چیزی جز ولایت فقیه بر اداره جامعه و حاکمیت وی بر امور اجتماعی وسیاسی نیست

5-    اکنون که وضع مسلمین مطلوب و مشروع نیست راه رسیدن به ولایت فقیه انقلاب سیاسی و براندازی نظام سلطنت و طاغوتی است

6-    راهبرد و تاکتیک مبارزاتی از تبلیغات و تعلیمات اسلامی آغاز شده و پس از شکل گیری اجتماع مردمی و جریان سازی و تجهیز نیروها تشکیل حکومت اسلامی رخ خواهد داد.

 

1-4-1-       چگونگی و وضعیت اسلام در حال حاضر(قبل از انقلاب اسلامی)

اولین موضوع که در کتاب ولایت فقیه توسط امام خمینی مطرح می شود ضرورت و بداهت ولایت فقیه به عنوان روش و نظام و ساختار مشروع حکومت و اعمال حاکمیت و اجرای قوانین اسلام در جامعه مسلمین است.(ص9)در این زمینه باید بیان کرد منظور ایشان از ضرورت و بداهت ابهام و ایهام دارد زیرا ما دو نوع ضروری و بدیهی داریم.

اول بدیهیات عقلی و فلسفی که مطمئنا منظور امام خمینی از ضرورت و بداهت ولایت فقیه ضرورت و وجوب و بداهت فلسفی نیست چرا که هر کس که آن را تصور کند بلافاصله تصدیق نمی نماید.

دوم ضرورت و بداهت و وجوب کلامی می باشد این نوع از بداهت مخصوص مسلمین می باشد که در آن از آموزه های شرع مقدس بوسیله کمک گرفتن از فلسفه و منطق دفاع می کنند.این نوع بداهت نیازمند گذراندن دوره های آموزشی کلام جدید می باشد.و این نوع بداهت همان نوع بدیهی بودن است که امام خمینی آن را در مورد ولایت فقیه صادق می داند.

حال که ولایت فقیه این چنین واضح است پس چرا درجامعه مسلمانان تا حد زیادی تازه بوده و اکثر مسلمانان در اوایا انقلاب اسلامی آن را ابداع شده توسط امام می دانستند؟

امام در قسمت دیگر کتاب پاسخ می دهد که این موضوع به نقش تاریخی استعمار در منحرف ساختن مسلمانان از اصول اسلام بر می گردد.امام خمینی مفروض می دارند که استعمار و یهودیت دو عامل از بین برنده اسلام هستند و در این زمینه مویدات تاریخی نیز بیان می دارند(صص 9-10)

پیش فرض و مفروض دیگر کتاب که در جامعیت اسلام در احکام و قواعد زندگی است.ایشان بر نقش استعمار در معرفی ناقص استعمار تاکید دارند.(ص13)

در مورد نوع حکومت ایشان از لحاظ سلبی بحث کرده و نوع ایجابی حکومت ولایی را در این قسمت مطرح نمی کنند بلکه در فصل آخر که مربوط به نحوه ی تشکیل حکومت و راهبرد رسیدن به حکومت اسلامی است توضیحات لازم را بیان می کنند.ایشان تشریح می کنند سلطنت و ولایتعهدی و امپراتوری شیوه های ناصحیح و نامشروع حکومت است که اسلام برآن خط بطلان کشیده است.(ص13) شایان ذکر است ایشان به عنوان شاهد تاریخی موضوع قیام سیدالشهدا را دلیل و سند و شاهدی بر مدعا خود مطرح می کند.(ص14)

مفروض دیگر این بخش از کتاب تحمیل قانون و قواعد غربی به جامعه اسلامی می باشد که موجب و منشا گرفتاری و مشکلات بسیار برای مسلمانان گشته است.سند مطرح شده به عنوان شاهد برای این موضوع نقش انگستان در تدوین قانون اساسی مشروطه می باشد.(ص15)یکی از این مشکلات کخ موجب نارضایتی مردم از سیستم اداری شده است ناکارآمدی قوانین غربی در جوامع اسلامی بویژه در بخش قضاوت می باشد.(ص15)

راهبرد غرب در مبارزه با قوانین اسلام استفاده از مبلغین مسیحی و یهودی می باشد (ص17) به همین دلیل امام خمینی مقابله به مثل با رویکرد تعلیم و تبلیغ اسلام صحیح و سالم و کارآمد را مشی مبارزاتی خود قرار می دهند.(ص131) به طور کلی ایشان معتقد است بیان قانون الهی نیاز به خلیفه پس از پیامبر ندارد بلکه خلیفه رسول باید مجری قوانین اسلام باشد.

شاهدی بر گفته ایشان این است که عقلا امکان نوشتن قوانین اسلام در یک کتاب وجود داشت و میازی به خلیفه نبود بلکه خلیفه برای اجرای قوانین و احکام اسلام است.(ص21)

یکی از مصادیق اجتماعی بودن احکام اسلام توسط ایشان آمادگی برای جهاد و همچنین پوشش جنگی توسط ائمه معصومین بیان می شود.(ص19)مدعای سیاسی بودن اسلام به روش سنت حضرت رسول و ائمه به عنوان شاهد مطرح می شود.

ایشان در ادامه به نقش داخلی و عوامل درونی که موجب ضعف مسلمین گشته اشاره می کنند و بیان می کنند :

"خودباختگی مسلمین یکی از عوامل شتاب دهنده ضعف اسلام و ترویج اسلام ناقص است."(ص19)

حال که وضعیت فعلی مسلمین توسط ایشان تشریح شد به سراغ وضعیت مطلوب اسلام می روند.این وضعیت زمان تشکیل حکومت اسلامی است. در این قسمت از کتاب مطلوب اسلام را تشریح میکنند و دلایل و اسناد و شواهد و مویدات خود را مطرح می سازند.

1-4-2-       مویدات لزوم تشکیل حکومت اسلامی

در این قسمت از کتاب حضرت امام دلایل و ضرورت و وجوب تشکیل حکومت اسلامی را بیان می کنند اثبات و اسناد و شواهد ایشان از نوع عقلی و براهین فلسفی می باشد.برای هر قسمت دلایل عقلی و همگانی مطرح می کنند.

1-4-2-1-    موسسات اجرایی

ایشان بیان میکنند همیشه انسان پس از آشنایی با قوانین باید یک مجری برای اجرای احکام داشته باشد.در صورتی که مجری قانون در جامعه وجود نداشته باشد جامعه به صلاح و رستگاری نمی رسد.در مورد اثبات و سند و شاهد موضوع فوق باید بیان کرد این امر یک امر عقلی و همگانی است که نزد عقلای عالم پذیرفته شده است.

قانون به تنهایی برای اصلاح جامعه کافی نیست .برای اینکه قانون مایه صلاح و رستگاری بشر شود نیازمند مجری است.(ص25)

1-4-2-2-    سنت و رویه رسول اکرم

ایشان به عنوان سند بر این گفته خود شواهد تاریخی اجرای قوانین و تشکیل حکومت توسط شخص حضرت رسول و همچنین تعیین خلیفه پس از پیامبر توسط ایشان را مطرح می سازند و مطرح میکنند این امر نه یک امر شخصی و سلیقه ای از سوی پیامبر بلکه امر و دستور و حکم الهی بوده است که برای جامعه خلیفه تعیین کند.(ص26)

1-4-2-3-    ضرورت استمراراجرای احکام

پذیرفتیم حضرت رسول تشکیل حکومت داده و جانشین هم تعیین کرده حال که بر طبق نظر و حکم و امر ایشان در جامعه مسلمین رفتار نشده و جانشینان مطرح شده از سوی پیامبر اداره جامعه را در دست نگرفتند آیا باز به معنی عدم لزوم تشکیل حکومت است ؟

خیر امام خمینی مطرح می سازند در هر صورت پس از پیامبر خدا وجود خلیفه برای اجرای احکام اسلام ضروری است .و اجرای احکام منحصر به زمان حضرت رسول نیست.احکام فقط برای زمان ایشان نازل نشده و بعد از وی ازبین برود.(ص26)

چنانچه خلیفه در جامعه وجود نداشته باشد  احکام اسلامی اجرا نمیشود و روی زمین می ماند و این به هرج و مرج می رسد.و هرج و مرج یک قبیح عقلی می باشد.(ص27) اظهار چنین مطلبی یا اعتقاد به آن بدتر از اظهار و اعتقاد به منسوخ شدن اسلام است.(ص27)

1-4-2-4-    رویه امیر المومنین

پس از پیامبر خدا حاکم مشروع از نظر شیعیان امیر المومنین علی (ع) است و آنچه ایشان انجام دهند یا ترک کنند همچون فعل رسول گرامی اسلام حجت است.چون ایشان پس از پیامبر خدا حکومت تشکیل دادند و اجرای احکام در جامعه را پیگیر بودند این امر به عنوان ضرورت اسلامی برای مسلمانان حجت شرعی می باشد.(ص28)

1-4-2-5-    ماهیت و کیفیت قوانین اسلام

قوانین اسلام جامع و کامل است و در همه ی زمینه ها اسلام قانون دارد حال که اسلام قانون را وضع کرده و مجری را مشخص کرده است پس از فوت یا فقدان مجری مشخص شده خواهان از بین رفتن آن قوانین نست بنا بر گفته صریح امام معصوم تمام آنچه ملت احتیاج دارد در کتاب و سنت هست.

امام برای اینکه نشان دهد عدم خلافت فقیه و اسلام شناس امری باطل است نمونه هایی از احکام اسلام را بیان می کند که موید تشکیل حکومت اسلامی در هر زمان و عصر و دوران می باشد.

 

1-4-3-       نمونه هایی از احکام اسلام

1-4-3-1-    احکام مالی

احکام مالی اسلام آنقدر گسترده است که فقط برای برطرف کردن نیاز سادات و فقرا نیست بلکه حجم عظیم و گسترده منابع و تخصیص آن نشان از این دارد که بیش از رسیدگی به امورات سادات و فقرا مسائل و نیاز های مالی برای مسلمین وجود دارد.این درآمد ها شامل خمس زکات جزیه و خراجات و همچنین مالیات می باشد.

1-4-3-2-    احکام دفاع ملی

احکام راجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تمامیت ارضی و استقلال امت اسلام بر لزوم تشکیل حکومت دلالت دارد.امر به تدارک هرچه بیشتر نیروی مسلح و دفاعی و همچنین آماده باش و مراقبت همیشگی حتی در دوران صلح بدومن امر حکومت امری محال است.اگر مسلمانان این امر و حکم و وظیفه الهی را انجام می دادند و نظام اسلامی را محقق می کردند یهودیان موفق به اشغال سرزمین های اسلامی و تخریب مسجد الاقصی نمی شدند.

نتیجه ضعف و سستی در این امر چیزی بوده که مطلوب اسلام نیست پس باید با تجهیز سپاه و نیوی دفاعی به سمت اجرای احکام الهی پیش رفت و این امر محقق نمی شود به جز با تشکیل حکومت اسلامی.دفاع ملی واجب است و همچنین تشکیل حکومت مقدمه و لازمه ی دفاع ملی است بنابر قاعده مقدمه واجب تشکیل حکومت نیز واجب می شود.

1-4-3-3-    احکام جزایی و حقوقی

بدون برقراری حکومت اسلامی امکان تحقق بسیاری از احکام شرع وجود ندارد.(ص34)البته این نکته را باید تذکر دهیم در قسمت هایی دیگر از کتاب ثابت می شود مراجعه به قاضی و حاکم که از سوی طاغوت قرار داده شده است در دین اسلام و مذهب شیعه خلاف شرع تلقی می شود.این نکته در محل خود تکمیل کننده مدعا فوق برای اثبات نیاز جامعه بهولایت فقیه و حکومت اسلامی می باشد.

 

1-4-3-4-    لزوم انقلاب سیاسی

امام خمینی هر نظام سیاسی غیر اسلامی را شرک آلود میداند زیرا حاکم آن طاغوت است.به همین دلیل برقراری نظام سیاسی غیر اسلامی به معنای بی اجرا ماندن نظام سیاسی اسلام است.(ص35)

سوالی که در این قسمت کتاب و حتی در سایر کتاب به آن پاسخ داهد نمی شود و شایسته بود پاسخ آن در کتاب حتی به صورت خلاصه مطرح میشد موضوع تزاحمات عدول مومنین و فقیه است.

البته باید بیان کنم این موضوع به صورت مفصل و کامل در درس خارج ایشان و همچنین در فصول پایانی ترجمه کتاب البیع مطرح شده است.در صفحه 115 کتاب ترجمه البیع شاهد آن هستیم امام خمینی پاسخ به این سوال را منوط به پذیرفتن اصل ولایت فقیه می داند.و بیان می دارند ولایت فقیه در عرصه اجرا همان ولایت رسول الله است و هر زمان که ایشان ورود به موضوعی پیدا می کردند فرد دیگری حق تصرف در آن موضوع را نداشت و این ولایت همان ولایت رسول اسلام بود.

1-4-3-5-    لزوم وحدت اسلامی

امام خمینی مطرح میسازند برای حفض وحدت اسلامی چاره ای جز تشکیل حکومت نیست.نوع استدلال در این بخش از کتاب با مفروض و واجب دانستن وحدت مسلمین بنا بر احکام شرع ایشان مقدمه عقلی وحدت مسلمین را تشکیل حکومت می دانند.شاهد آن هستیم در این قسمت اصل مقدمه واجب محور استدلال ایشان را تشکیل می دهد.البته در مویدات این موضوع خطبه حضرت زهرا در مورد فلسفه و علت وجود امام برای مردم را شاهد مدعا مطرح می سازند.

 

1-4-3-6-    لزوم نجات مردم مظلوم و محروم

از آنجا که نجات مردم مظلوم و محروم در اسلام یک حکم شرعی واجب و فریضه الهی می باشد لازمه ی عقلی چنین عملی برای جلوگیری از هرج و مرج تشکیل حکومت اسلامی می باشد.(ص36)البته این موضوع به نحوی به موضوع اتحاد مسلمین و پس از آن به تشکیل حکومت اسلامی بر می گردد.

مدل های متفاوتی برای این سیر قابل تصور است اما آنچه به حقیقت نزدیک تر است لزوم تشکیل حکومت به عنوان علت العلل احقاق تمامی احکام اجتماعی اسلام می باشد. به عبارتبهتر چون که صد آید نود هم پیش ماست.

با توجه به موضوع گفته شده شاهد آن هستیم امام خمینی تشکیل حکومت را بالاترین رکن اسلام می داند که از فروعاتی همچون نماز و روزه نیز بالاتر است.

1-4-3-7-    لزوم حکومت از نظر اخبار

در این قسمت از کتاب امام خمینی پس از اثبات موضوع ولایت فقیه آن را بر اخبار و احادیث عرضه می دارند تا سازگاری آن چه به صورت تلویحی و ضمنی و چه به صورت آشکار و قطعی با احکام اجتماعی اسلام و همچنین قرآن و سایر منابع فقه مشخص گردد.

 

1-4-4-       هماهنگی درونی احکام اسلام مقدمه اثبات ولایت فقیه

در بسیاری از بخش های کتاب از جمله نمونه هایی از احکام اسلام که در فصل 3-4-1 مطرح شد شاهد آن هستیم که امام خمینی با بیان یک مفروض و واجب الهی و مقدمه ی آن که تشکیل حکومت است و همچنین اصل مقدمه واجب حکم به وجوب تشکیل حکومت اسلامی در همه ی اعصار و قرون می نمایند.

این نوع اثبات ترکیبی از فقه و فلسفه و واصول فقه است که در آن بدیهیات عقلی بوسیله ارائه به یک حکم قطعی اسلام و با دانستن یک اصل فقهی و مقایسه و تعمیم وجوب یک امر عقلی نتیجه به وجوب و لزوم یک موضوع و مجهول می نماید.

در این زمینه پس از استخراج موضوع مورد نظر و کشف حکم آن آیات و روایات پیرامون آن موضوع بررسی گشته تا از صحت آن حکم اطمینان حاصل شود.با ارائه احادیث به حکم صادر شده و مقایسه حالات متصور مطلوب و مورد خواست حدیث با حکم فقیه ساز و کار ارزیابی نتیجه شکل می گیرد.چنانچه فقیه مشاهده کند نتیجه گرفته شده در موضوع خاص موجب نادیده گرفته شدن بخش زیادی از احادیث قطعی السند و دلاله ائمه در همان موضوع می شود باید مراحل نتیجه گیری و فقاهت را مورد بازبینی قرار دهد.

لازمه ی این نوع نتیجه گیری در احکام اسلامی آن است که تمام احکام شریعت سازگاری درونی نسبت به همدیگر داشته باشند. اگر حیطه احکام همچون جزیره های جدا از هم متفاوت بود فقها نمی توانستند با دانستن یک حکم قطعی در زمینه و موضوع به عنوان مثال حقوق و جزای اسلامی حکمی در مورد احکام اجتماعی اسلام را استخراج نمایند.

در این موضوع احکام اسلام هر یک به عنوان پلی برای شناخت هماهنگ سایر اجزای نظام اسلامی مورد استناد قرار می گیرند.

 

1-4-5-       طرز حکومت اسلامی

حکومت اسلامی هیچ از انواع طرز حکومت های موجود نیست.(ص43) شایان ذکر است نوع حکومت جمهوری اسلامی قبل از ایران در کشور پاکستان نام گذاری و انتخاب گشته بود ولی با توجه به جمله فوق می توانیم تناقض بوجود آمده را بدین نحو توجیح کنیم حکومت که جمهوری اسلامی با پشتوانه نظری ولایت فقیه به عنوان اصل راهبردی و استراتژی اصلی اداره کشور اول بار پس از انقلاب اسلامی در ایران اجرا گشت.

البته مفهوم جمله بالا این نیست که نظریه ولایت فقیه بوسیله امام خمینی ابداع و یا کشف شده است بلکه منظور آن سات که مبنای فلسفی حکومت اسلامی متفاوت از مبنای سایر حکومت ها می باشد.

طرز حکومت اسلامی مشروطه است البته نه به معنای متعارف آن بلکه اجرا کنندگان قوانین و حکومت کنندگان مقید به قرآن کریم و سنت رسول خدا هستند(ص43)

در این فصل از کتاب شاهد عینی سازی موضوع ولایت فقیه و تبیین مشخصات و مختصات آن از سوی امام خمینی هستیم.در فصل های قبل به طور کلی ثابت شد :

 اولا حکومت و تشکیل آن عقلا واجب و ضرورت آن بدیهی است.ثانیا در جامعه مسلمین حکومت اسلامی تنها شکل مشروع حکومت است زیرا اگر نوع دیگری از حکومت تشکیل شود احکام اسلام اجرا نمی شود.هم اکنون نوبت آن رسده است تا نوع و شکل و خواص حکومت اسلامی تبیین شود.

وجوه اشتراک و افتراق حکومت اسلامی با سایر حکومت ها :

حکومت اسلامی نه استبدادی است و نه مطلقه بلکه مشروطه است.به این معنا که حکومت کنندگان در اجرا و اداره مقید به یک مجموعه شرط هستند.(ص43)

حکومت اسلامی مشروطه است نه به این معنا که تصویب قوانین تابع آرای اکثریت باشد.(ص43)

در حکومت اسلامی شارع مقدس یگانه قدرت مقننه است هیچ کس حق قانون گذاری ندارد و هیچ قانونی جز حکم شرع را نمی توان به اجرا گذاشت.(ص44)

در این زمینه سوال مهمی مطرح می شود که آیا تمام قوانین اداره جامعه نیز ریشه در احکام شرعی دارد و تمام آنها از جمله عبور از چراغ قرمز بوسیله حاکم مقدس وضع می شود و هیچ فرد دیگری حق تصویب قانون را ندارد؟

پاسخ این سوال نیاز به کمی توضیح داشته است که فرض امام خمینی احتمالا این بوده است که فرد مسلمان با عقاید اسلام آشنایی دارد و نیازی به بیان این نکته نبوده است.

البته به نظر نگارنده چنانچه ایشان موضوع فوق را تشریح می فرمودند تفهیم مطلب آسان تر مینمود.نتکه اصلی اینجاست که مسلمانان می دانند حتی رسول خدا که خود از سوی خداوند قانون گذار اسلام است به صورت مستقل و بر طبق میل خود حق تشریع ندارند بلکه هر چه ایشان به عنوان احکام و دستورات اسلام بیان می کنند از سوی خداوند متعال است.

امام خمینی این موضوع را در ادامه مطلب به این نحو بیان می کنند که : رای اشخاص حتی رای رسول اکرم در حکومت و قانون الهی هیچ گونه دخالتی ندارد همه تابع اراده الهی هستند.(ص45)

 

1-4-5-1-    شرایط زمامدار

علم به قانون و عدالت دو شرط اساسی حاکم اسلامی است(ص47)اثبات و شاهد مدعای امام در این قسمت از کتاب هم جنبه ی نقلی دارد و هم جنبه ی تاریخی و هم جنبه عقلی

ایشان در ابتدا تاکید می کنند شرایط عامه همچون عقل و تدبیر قبل از شرط فقاهت و عدالت مطرح است.

سوال اساسی این جاست که چرا از میان تمام صفات انسانی این دو صفت به عنوان اصلی ترین صفات حاکم انتخاب می شود؟در میان این دوصفت چنانچه فردی در یک مورد قوی تر و در مورد دیگر ضعیف تر بود تکلیف چیست ؟این شروط شرط لازم هستند یا شرط کافی؟چنانچه دو مسلمان به یک میزان این صفات را داشتند کدام حاکم است ؟معیار تشخیص عدالت و فقاهت چیست ؟

به نظر می رسد پاسخ سوالات بالا تا حد زیادی با بیان موضوع مزاحمت دو فقیه که در ترجمه کتاب البیع در صفحات 107 تا 114 مطرح شده است مشخص و آشکار گردد.

چنانچه دو فقیه عادل در امری از امور اجتماع ورود پیدا کنند هر کدام که قبل از دیگری بر امری قیام کند او مشروعیت دارد در آن امر اعمال ولایت کند و این ویژگی از رسول خداست که چنانچه در امری از امور مسلمین وارد می شدند در آن موضوع ولایت مطلق داشتند.این ویژگی ولایت رسول خدا در فقیه نیز وجود دارد.

در مورد سایر سواللات نگارنده پیشنهاد می کند پاسخ خای این بخش به عنوان نظریات تکمیلی پیرامون این موضوع در کتاب اضافه گردد.

 

1-4-6-       برنامه مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی

در این قسمت از کتاب شاهد آنیم که برنامه عملیاتی مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی ترسیم میشود.این قسمت از کتاب متفاوت از بخش های فلسفی کتاب ولایت فقیه و ورود در عرصه و حیطه نمود شناسی مبارزه می یابد.با مطالعه این بخش بدین نتیجه می رسیم از همان ابتدا امام خمینی قصد ایجاد انقلاب سیاسی را داشته اند.این انقلاب می تواند تجدید نظر طلبانه یا براندازانه باشد.ایشان بیان می کند: "سرانجام به صورت نیرویی در یک حکومت بزرگ نفوذ کرده یا با آن جنگیده ، آن را ساقط می کردند."(ص127)

راه ورود به مبارزه از نظر امام خمینی آموزش مسائل سیاسی و عبادی اسلام است.(ص128)مفروض ایشان در این قسمت از کتاب به همان بخش های ابتدایی کتاب بر می گردد که ذکر شد اسلام توانایی و ظرفیت تشکیل حکومت را دارد.یکی از مواردی که امام خمینی بر آن تاکید دارند و در جای جای کتاب مشاهده می شود نقش جوانان در انجام اصلاحات سیاسی می باشد.ایشان در صفحه 128 کتاب بیان می کنند نقش استعمار برای حذف دین از عرصه سیاسی و اجتماع بی دین و لا ابالی کردن جوانان است.به همین دلیل ایشان پایگاه اجتماعی قشر حمایت گر خود را در میان جوانان جستجو می کند.(ص129) جوانانی که در حوزه ها و همچنین دانشگاه ها حضور دارند.به نظر می رسد این موضوع به بحث عدم تعلق جوانان و عدم پایبندی آنان به دنیا و جهان مربوط باشد زیرا جوانان در این سنین روحیات انقلابی تر دارند جوانان همواره از فعال‏ترین شرکت‏کنندگان در جنبش‏ها و مبارزات‏ اعتراضی بوده‏اند.هویت جوانان غالبا با آرمان‏گرایی،اخلاقیات و احساسات آمیخته است.ازاین‏رو اصلاح‏گرایان با تأکید بر آرمان‏گرایی،پاکی،و انرژی بی‏کران جوانان،آنها را به نوآوری و شرکت در تغییرات اجتماعی ترغیب کرده‏اند.( نقش جوانان در انقلاب ایران مهرداد مشایخی-مجله کلک آذر 73-شماره 57-ص37)

یکی از فرصت هایی که امام خمینی سعی دارد از آن برای تقویت انقلاب سیاسی استفاده کند اجتماعات سیاسی و عبادی اسلام است. از حمله ماز جمعه و حج و مناز جماعت.ایشان اصالت این اجتماعات را در امور سیاسی می دانستند و در این زمینه شاهدی تاریخی به عنوان سند ارائه میدهند.وی بیان می کند: "هر گاه خطبه هایی که راجع به جمعه است و خطبه های حضرت امیر را ملاحظه کنید می بینید که بنا بر این بوده که مردم را به راه بیندازد و و به حرکت در آورد و به مبارزه بر انگیزد."(ص132)همچنین ایشان از فرصت بوجود آمده در عزاداری سیو و سالار شهیدان در جهت استفاده از ظرفیت تبلیغات استفاده می برند.(ص133)

سوال مهمی که به نظر می رسد پاسخ آن در فحوای کلام امام خمینی نهفته است پیرامون این مطلب که آیا مردم به صورت ایجابی و یقینی وجود حکومت اسلامی را خواستار هستند یا فقط مردم از ظلم طاغوت ناراضی هستند از عبارت ذیل مستفاد می شود.

"اگر اسلام را معرفی نمایید و جهان بینی و اصول احکام و نظام اجتماعی اسلام را به مردم بشناسانید با اشتیاق کامل از آن استقبال می کنند خدا می داند که خواستاران آن بسیارند، من تجربه کرده ام."(ص133)

با توجه به متن بالا مشاهده می فرمایید از همان ابتدا امام خمینی مسیر مبارزه را ایجاد حکومت اسلامی ترسیم می کنند چون ایجاد حکومت نفی طاغئت را در دل خود جای داده ولی اگر هدف ایشان فقط براندازی حکومت ظلم و جور بود امکان ایجاد یک نوع دیگر طاغوت وجود داشت.

در مورد مسیر مبارزه از نظر کتاب روش مبارزه فرسایشی و طولانی مدت توسط شخص امام تجویز می شود و ایشان دلیل این نوع مبارزه را تاسی از روش مبارزه سید الشهدا نقل می کنند.(ص135)به نظر می رس الگویی که امام خمینی در کتاب مد نظر دارد تا بوسیله آن حکومت اسلامی را ایجاد کند الگوی قیام خونین کربلاست.ایشان در صفحه 133 بیان می کنند "در عرضه آن به مردم(احکام اسلام) نظیر عاشورا به وجود آورید."

گام بعدی در جهت مبارزه برای تشکیل حکومت سیاسی اصلاح حوزه های روحانیت است.همان طور که در ابتدای کتاب مشاهده می کنیم ایشان حوزه های علمیه را فاقد امکانات لازم برای انقلاب سیاسی می دانند (صص 8و9و12)و در این قسمت از کتاب ایشان اصلاح نخبگان سیاسی در جامعه را در دستور کار و روش مبارزاتی انقلاب اسلامی قرار می دهند.ایشان فضای جامعه را همچون فضای حوزه های علمیه فاسد و آلوده ذکر میکنند و بیان می دارند روحانیونی که وارد حوزه های علمیه میشوند متاثر از این فضا نیز هستند.(ص137)

در فصل آخر کتاب یکی از مهمترین گروهی که مورد عتاب امام خمینی قرار می گیرند همان روحانیت هستند.ایشان در فصل تصفیه حوزه ها (ص146) پایه های حکومت را بر اصلاح این قشر از جامعه مسلمین قرار می دهد.این موضوع متناسب با نقش استعمار در ایجاد انحراف در حوزه هاست که در فصل اول بدان اشاره شد.

به همین دلیل امام خمینی بیان می کند :"آخوند های درباری را طرد کنید."(ص148) با توجه به اینکه محافظه کاری و سکوت روحانیت باعث اداره جامعه به روش طاغوتی شده و این افراد تاییدگر دستگاه ظلم هستند ایشان یکی از مراحل ایجاد حکومت اسلامی را طرد این افراد می داند.

نتیجه اینکه امام خمینی سیر کاملی از بحث پیرامون ولایت فقیه را در کتاب ارائه می فرمایند که بنا بر تشخیص نگارنده متن ناسازگاری درونی در متن مشاهده نشد.در مورد و موضوع نارسایی متن به نظر نگارنده با توجه به سطح معلومات و اطلاعات فقیهی چون امام خمینی بسیاری از مطالب کتاب دارای ابهام می باشند که به جز شخص امام خمینی فردی قادر به تفصیل و تشریح کامل مطلب و ادای حق آن نیست با این همه چارچوب بحث کتاب دارای منطق درونی بوده و کلیت مطلب را به نحو احسن به مخاطب منتقل می سازد.

 

 

 

 

 

 





حقوق بشر به سبک " تاسر 11000 ولتی "

حقوق بشر به سبک (( تاسر 11000 ولتی ))

اول سلام

در ابتدا با طرح یک سوال بحث را آغاز می کنم.

سوال اساسی اینجاست که چه کسی صلاحیت تعیین حقوق نوع انسانها را دارد؟آیا یک آمریکایی می تواند حقوق همه ی انواع انسان را تعیین کند؟به عبارت بهتر تفاوت فرهنگ ها نیازمند تفاوت در حقوق و وظایف انسانی نمیشود؟

و سوال دوم اینکه اگر کشور ایران بخواهد از وضع زندان های گوانتانامو و ابوغریب و بگرام (در نزدیکی کابل در یک پایگاه نظامی) تحقیق کند به کدام مرجع بین المللی باید رجوع کند؟

اگر کشور ایران بخواهد درباره ی وضع هزار بازداشت شده ی معترض به حکومت انگلیس و هزاران بازداشت شده در جنبش تسخیر وال استریت تحقیق بکند به کدام موسسه بین المللی باید مراجعه کند؟

حالا کمی توضیح درباره حقوق بشر :

طبق متن اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد یکی از اصلی ترین ارکان حقوق بشر (غربی)را، آزادی انسان تشکیل میدهد.

هم اکنون توضیح می دهم آزادی کدام انسان. قبل از هر چیز به مثال ذیل دقت کنید "آزاد گذاشتن یک انسان در قفس ببر های گرسنه" شاید هم بتوان به عبارت بهتر گفت آزاد گذاشتن ببر های گرسنه در برابر انسان بی دفاع.

آزاد بودن انسان در این فضا معنایی ندارد به عبارت بهتر آزاد بودن مختص قوی تر هاست.

همون طور که دیدیم در کشور انگلستان پلیس ضد شورش آزادی بسیار زیادی در ضرب و شتم معترضان داشت.همچنین معترضان بی دفاع آزادی زیادی در تحمل ضربات پلیس داشتند و این حقوق بشر بود که در تظاهرات، افسران حکومت از آن بهره مند بودند.

بگذریم از اینکه حتی در فضای مجازی هم انسان ها آنقدر آزاد بودند که 2 کاربر شبکه های اجتماعی به 4 سال حبس محکوم شدند و همین طور شبکه پست الکترونیک یاهو از آزادی زیادی در نفرستادن نامه های حاوی occupywallst.org برخوردار بود و هر نامه ای که حاوی متن فوق بود برای سایر کاربران ارسال نمی شد.

زمانی که اخبار مربوط به اعتراضات مردم انگلیس را پیگیری میکردم اخبار متفاوتی از ممنوعیت پلیس در استفاده مجدد از دستگاه های شوک الکتریکی تاسر به چشمم خورد .

با کمی تحقیق کنجکاوانه متوجه شدم تعدادی جوان انگلیسی به دلیل شوک قلبی حاصل از 11000 ولت دچار مرگ شدند.ومهمتر اینکه علت مرگ یک یا چند نفر از آنها ترس ناشی از وسایل دفاع شخصی و شوک الکتریکی اعلام شده بود.

در این هنگام معنای کامل حقوق بشر را متوجه شدم.شما حق دارید خواسته ی قدرتمندان را با کمال میل بپذیرید.در غیر این صورت تفاوتی نمی کند شما به حقوق بشر اعتقاد داشته باشید یا نه. در هر صورت محکوم به نقض آن هستید.

یکی از علل تقریر مقاله گزارشی است که پیرامون نقض حقوق بشر در ایران توسط سازمان ملل ارائه شده است . در مورد گزارش فوق تذکر چند نکته لازم به نظر می رسد.

اول اینکه گزارشگر حقوق بشر اصلا به ایران سفری نداشته که بخواهد از این موضوع گزارش تهیه کند. تمامی مواردی که حاکی از نقض حقوق بشر در ایران هست بوسیله ی شاهدان عینی جمع آوری شده! البته شاهدان عینی چه کسانی هستند سوالات بسیاری مطرح است .

در مورد اینکه گفته میشود 2 بار در خواست داده شده است ولی ایران جواب نداده این هم باید بررسی شود.حالا فرض بر اینکه درخواست هم داده باشد آیا این کمیته به تمامی کشور ها چنین درخواستی را میدهد؟طبق همان اعلامیه 30 بندی ، تبعیض قائل شدن در این مورد به معنای نقض حقوق بشر است. این که فرض کنند در هیچ کشوری به جز کشورهای معدودی حقوق بشر نقض نمی شود باید اثبات و بررسی گردد.

تعداد زیادی کشور با نظام لائیک در جهان وجود دارد. آیا طبق همین اعلامیه حقوق بشر(غربی) آزادی ادیان از حقوق انسان ها نیست؟ پس چرا این همه محجبه که از حقوق اجتماعی در فرانسه و کشور های اروپا محروم اند صدای هیچ گزارشگر حقوق بشر در نمیاد.

بگذریم از اینکه همین اعلامیه حقوق بشر متناسب با سبک فرهنگ چند کشور خاص است که بسیاری از کشور های مسلمان آن را هم قبول ندارند .

مگر مردم فلسطین انسان نیستند؟ مگر حقوق بشر ندارند ؟مردم عراق و افغانستان چطور؟اولین حق انسان ها حق حیات است.مردم عراق و افغانستان و ویتنام و هیروشیما و ناکازاکی بوسیله ی کدام کشور به خاک و خون کشیده شده و می شوند؟

تنها کشوری که از بمب اتم علیه انسان ها در طول تاریخ استفاده کرد کشور آمریکاست.تنها کشوری که در عصر حاضر به حاکمیت کشور ها تجاوز میکند کشور آمریکاست.تنها کشوری که لشکر کشی میکند به آنطرف کره ی زمین آمریکاست.تنها کشوری که به معاهده ی منع گسترش سلاح های هسته ای نپیوسته آمریکاست.

با عرض معذرت فراموش کرده بودم رژیم غاصب صهیونیستی هم این معاهده را نپذیرفته است.

شما فکر میکنید در کدام یک از کشور های غربی برای جسم انسان حق پس از حیات قائل هستند؟در کجای جهان هست که مطرح کنند انسان وقتی که از دنیا رفت نباید به پیکر او بی احترامی بشود ؟آیا فقط انسان ها هستند که دارای حق هستند ؟حیوانات حق حیات ندارند؟

موضوع اصلی اینجاست که کشور ایران هیچ تعهدی نسبت به اعلامیه حقوق بشری که غرب آن را تهیه کرده است ندارد. ایران  قراردادی را در این زمینه امضا نکرده است که از بازخواست شود که چرا آن را رعایت نکرده است.

کسانی که اعلامیه حقوق بشر را نوشتند  خودشان تعهدی به آن ندارند چه حقی دارند سایر کشور ها را محکوم به نقض آن کنند؟

حقوق بشر از دید 1 میلیارد نفر مسلمان در سراسر جهان با حقوق بشر نوشته شده توسط غرب تفاوت دارد. به همین دلیل است که کشور ما نباید اجازه حضور گزارشگر حقوق بشر را در خاک ایران بدهد زیرا کسانی از حقوق بشر صحبت می کنند که در حال حاضر در جنگ های خارج از خاک کشورشان مردم بی دفاع را به خاک و خون می کشند.

آیا صرف اعدام کردن افراد جانی در ایران نقض حقوق بشر هست ؟

جواب این سوال از 2 حالت خارج نیست .

اگر اعدام افراد نقض حقوق بشر هست پس در خیلی از کشور ها از جمله  امریکا حقوق بشر به صراحت نقض میشود ! از جمله اعدام سیاهپوست آمریکایی که اخیرا مطرح شد.از جمله اعدام دسته جمعی فرقه دیویدی ها در آمریکا و مواردمشابه اعدام با سم و گازهای سمی .

پیشنهاد میکنم فیلم "جنگ دموکراسی" اثر "جان پیلگر" را تماشا کنید. در این مستند به صراحت نقش سازمان های اطلاعاتی آمریکا در از بین بردن مردم سالاری ها و حکومت های مردمی و نقض حقوق بشر توسط غربیان به تصویر کشیده شده است.

پیشنهاد من به عنوان یک دانشجوی علوم سیاسی به مسئولین کشورم موارد ذیل است :

اولا حقوق بشر مورد قبول اکثریت مسلمان ها را تدوین کنند.

اجماع کشور های مسلمان را درباره ی نپذیرفتن منشور حقوق بشر (غربی) فعلی به دست آورند.

کمیته تحقیق در باره وضع زندانیان کشور های خارجی تشکیل دهند.

از پذیرفتن بی قید وشرط هر موضوع حقوقی که به صورت ضمنی تاییدی بر اعلامیه غربی حقوق بشر باشد بپرهیزند.


در آخر خدمتتنون عرض میکنم بنده در اولین فرصت تصاویر تاسر رو همین جاها قرار میدم.











شبکه های اجتماعی

بسمه تعالی

(قبل از خوندن مقاله لازمه تذکر بدهم در این مقاله از روش های تحلیل و توصیف داده های آماری حاصل از مشاهدات میدانی و با محتوای گزاره های بارش افکار و طوفان ذهنی همراه با چاشنی طنز جهت تسهیل در انتقال مفاهیم غرض ورزانه استفاده شده است.)

اول سلام گرم ما به بچه های ورودی امسال یعنی سال پایینی های عزیز(قابل توجه دانشجویان محترم حتی در مقطع فوق دکترا و بالاتر)

یه ضرب المثل قدیمی بود که می گفت: "دوست من دوست داره با دوست تو دوست بشه.دوست تو دوست داره با دوست من دوست بشه؟"

حالا ما می خواهیم بگیم دوست تو داره با دوست دوست دوست پسرخاله ی دایی همسایه سر کوچه ی تو  دوست بشه.اونم فقط به برکت(من میگم برکت ولی تو بخون نکبت) این تار عنکبوت های اجتماعی. تعجب نکن.راست میگم باور کن همین طوری شده.طرف اصلا طرف مقابل رو نمیشناسه سریع باهاش پسرخاله میشه.تازه من با یکی از اونا صحبت میکردم این قدر حرفه ای شده بود که میگفت :

"من اگه نیم ساعت با تو صحبت کنم تمام ویژگی های شخصیتی خودتو برات میگم.اونوقت تو هم فکر میکنی من از قبل تو رو می شناختم. بدون اینکه اصلا آشنایی وجود داشته باشه باهات قرار میذارم و از احساسات تو به نحو احسن به صورت تمام و کمال سو استفاده می کنم.شاید عاشقم بشی ولی آخرش سرت گول می مالم.شاید هم تو هم مثل من حرفه ای شده باشی از کرم ضد گول مالی استفاده کنی. اونوقت کلی وقتمو الکی صرف تو کردم که می تونستم صرف یه طعمه خوب دیگه بکنم ولی چون تو مانع استفاده ی ابزاری من از علم و تکنولوژی شدی هر شب دعا می کنم به زمین گرم بخوری، با سه چرخه تصادف بکنی، زیر کامیون بری برنگردی و هزار تا درد بی درمون دیگه که چون کلمات بد داره نمی خوام این کاغذ ها رو کثیف کنم."

بگذریم شاید تا الآن فهمیدی که می خوام با عبارات کاملا پنهانی و مخفیانه  اثرات منفی شبکه های اجتماعی رو به شما دوست دوست دوست  دوست دوستم اشاره کنم.میدونی چرا 4 تا دوست بالا بین من و تو فاصله قرار داره ؟الآن میگم.

یادمه یه دفعه یه مقاله از مجله خارجکی می خوندم که می گفت :فاصله ی هر دونفر در جهان اینترنت به 4 نفر رسیده.این موضوع توسط یه دانشمند شبکه به وسیله ماتریس ها اثبات شد. میدونی یعنی چی؟یعنی من با هرکس که توی کره زمین فرض کنی که اینترنت داشته باشه و توی یه شبکه اجتماعی حضور داشته باشه با فاصله 4 دوست میتونم آشنا بشم. بعد اون کسایی که میگن ما اطلاعاتمون رو به همه نمیدیم فقط دوستای صمیمی ما میتونن عکس های خانوادگی ما رو ببینند پس ایرادی نداره توی این شبکه ها عضو بشیم جواب میدیم که وقتی همه با تو دارند دوست صمیمی میشند دیگه چیزی به اسم حریم شخصی افراد نمیتونه وجود داشته باشه!

جالب اینه که یکی از استادهام می گفت من برای اینکه با پسرم تو خونه بیشتر ارتباط داشته باشیم توی همین شبکه ها عضو شدم.با یه عکس خوش تیپ که از شبکه دوستش دانلود کرده بودم وارد شدم که طرح دوستی با پسرم ریختم بعد کلی باهاش حرف زدم تخلیه اطلاعاتیش کردم هر چی توی ذهنش بود خالی کردم آخر هم بهش نگفتم پسر دلبندم اون چیزی که توی خونه ی خودت حاضر نیستی با پدرت در میون بذاری که توی عالم هستی بعد از خدا بیشتر از هر کس دیگه ای دلش برات میسوزه و بیشتر از همه ی آدم ها با تو زندگی کرده چطوری دلت میاد با یه غریبه بدون هیچ آشنایی بدون هیچ هویتی بدون هیچ اشتراکی درمیون بذاری؟

البته به نظر من این تقصیر خانواده هاست که نتونستند خودشون رو با گذشت زمان تطبیق بدهند و از تکنولوژی در جهت تحکیم ارزش های مشترک بین خانواده ها استفاده کنند.

داستان گفتن کافیه.الآن میرم سر اصل مطلب.تصمیم دارم توی این نوشته که یه ذره رسمی تر نوشته میشه مزایا شرایط و فرصت ها از یک طرف ،معایب و خسارات و تهدیدات شبکه های اجتماعی رو از طرف دیگه بررسی کنم.

اولین اثر مثبت که با یه جستجوی ساده توی شبکه اینترنت استخراج میشه تاثیر مثبت این شبکه ها در بازار یابی و فروش اینترنتی ذکر شده .بگذریم از این که آیا اصل بازار یابی و ایجاد نیاز کاذب خودش خوب هست یا نه؟ آیا اصلا تبلیغات دلش برای خریدار میسوزه یا فقط به فکر جیب نامبارک سرمایه داره؟ اصلا فروش هرچه بیشتر کالاها توی کدوم نظام و مکتب فکری ترویج میشه و هزار تا موضوع دیگه که ربطی به بحث اصلی ما نداره

دومین اثر مثبت که برای شبکه های اجتماعی ذکر میشه ایجاد احساسات مثبت و هیجانات دسته جمعی و ایجاد حس اتکای به نفس و شاید هم ترویج و القای عقاید در جهت آزادی اندیشه ها به نظر میرسه.این موضوع هم خودش جای هزار تا سوال رو باز میکنه که چند تا از اون کوچولوهاشو خدمتتون عرض میکنم .به نظر شما کدوم نوع احساسات توی شبکه های اجتماعی ترویج میشه ؟یادمه از زمان افلاطون قوای بدن رو به 4 قوه کلی تقسیم و در هر مورد فضیلت قوا رو بررسی میکردند .اون دسته بندی کلی  که بعضا مورد قبول علمای اخلاق قرار گرفته این طوریه.قوه ی عاقله قوه ی واهمه قوه ی غضبیه قوه ی شهوانیه.

درمورد اینکه آیا اصلا آزادی اندیشه ها وجو داره یا نه فقط همین رو بگم که همیشه آزادی نیاز به ابزار هایی برای  سرایت به بشریت داشته که این ابزار ها در دست صاحبان قدرت و ثروت تجمیع شده مثلا سایت گوگل در طی یک روز 11 هزار دامین با پسوند CN رو از موتور جستجوش حذف کرد.جالب اینکه می گفتند توی این سایت ها اطلاعات زیادی در مورد فراماسونری و یهودیت وجود داره.

موضوع بعدی اعتماد به نفس و تعلق به گروه بوده که نیاز به بررسی تفصیلی نداره.تنهایی و افسردگی و بی میلی به اجتماعات واقعی از مشهور ترین اثرات تکنولوژی در دوران ماست که هرکدوم ما احتمالا به اون مبتلا هستیم.

چند تا اثر بومی هم دوستان لطف کردند برای تار عنکبوت درست کرده اند که ذکر اون خالی از لطف نیست (شاید هم موجب تجدید خاطرات و یا تازه شدن داغ های کهنه قلب بعضی ها بشه که پیشاپیش معذرت خواهی میکنم)حتما متوجه شدید دارم درباره موضوع شیرین و جذاب ازدواج صحبت میکنم.می دونم الآن قند توی دلت داره آب میشه.به هر حال برای جذب قند پیشنهاد میکنم یه سر تا دادسرای خانواده تشریف ببرید ببینید چند درصد ازدواج های خیابونی ،اینترنتی، دوستیابی به زنذگی مشترک بیشتر از چند سال ناقابل منتهی شده.

یکی دیگه از این اثرات مثبت این اختاپوس هزار پا اطلاع رسانی در مورد موضوعات روز هست.

 خوشبختانه اخیرا دیدیم کشور انگلیس که به قول یکی از اساتید دانشگاه تهران مهد دموکراسیه و شکنجه و تعقیب و کشتن شهروندان معترض عین آزادی-فقط برای پلیس ضد شورش- هست با 2 نفر از اعضای شبکه های اجتماعی چه بر خوردی کرد و حکم زندان 4 ساله برای آنها رو با رعایت حقوق بشر و دستگاه شوک الکتریکی تازر 11000 ولتی، خدمت فعالان عرصه اینترنت تقدیم کرد.

این همه اثر مثبت که برای شبکه های اجتماعی در عرض مدت چند دقیقه خدمت شما سروران ارائه شد به نظر کافی می رسه.امیدوارم بقیه اش را بتوانم در فرصت مناسب و با دقت بیشتر با بیان علمی تر به سمع و بصر شما برسانم.

در ضمن قرار بود اثرات منفی این شبکه ها رو بیان کنم ولی به دلیل صداقت در کلام هر چه گشتم هیچ گونه اثر مخربی از آنها برای من یافت نشد.


 






بی زحمت هم اش را تنهایی با هم نخورید ! ما هم آدمیم .

بی زحمت همه اش را تنهایی نخورید !

بین خودتون 3 نفر 50-50 تقسیم کنید

نصفشو هم برای من کنار بذارید گشنم شد میام می خورم .

راستی یادم رفت بگم شستاد در صدو شو هم برای حسین آقا کنار بذارین.

و در ضمن برای شادی ارواح سرگردون دله دوله در اطراف یه ذره برای این گرسنه ها کنار بذارید که پشت پرده فحش نثار ارواح طیبه و روح پرفتوح شما نکنن .

اگه چیزی موند سهم رابین هود و بر و بچه هاشو هم رو میز بذارین میان بر می دارن

تازه اگه تارزان هم اومد یه چیزی بهش بده گناه داره گشنه نمونه.

آخر سر هم اگه چیزی موند بذار برای بر و بچه های دانشجو . چون که دیوار کوتاه تر از این بیچاره ها پیدا نمی شه !!

یا حق.




نامه ای به پدرم !

بابا هادی آیا به یاد داری ؟ آن اولین لبخند را ؟ آیا به یاد داری آخرین لبخند را ؟ آیا به یاد داری چگونه با رفتنت سنگینی عالم رل بر دوش من گذاشتی ؟

بابا هادی عزیز من به یاد داری آن قرآن خواندن ها و آن توسلات را ؟

چه میشد نمی رفتی و تنهایم نمی گذاشتی مگر این جنگ چه داشت ؟ چیزی به جز تیر غم ؟ چیزی به جز سلاح عشق ؟ چیزی به جز حسرت شهادت ؟ یا نه ! همه ی اینها به کنار لحظه ی آخر سر بر بالین نهادن .

همه ی اینها را به جان خریدی و مرا به تاریخ سپردی . به کدام عشق رفتی با آنکه می دانستی بیش از هر چیز نیازمند محبت بیکران تو هستم .

بابای عزیزم امروز بیش از هر زمان دیگر قلبم برای تو می تپد و دلم هوای تو دارد و چشمانم انتظار دیدن لبخند آخرین لحظه ی تنهایی را می کشد .بابای عزیزم آخرین لحظه ی سوار شدن بر قطار جدایی را به یاد داری ؟ چرا رفتی و مرا بی سرپرست و تنها به لحظات تلخ بی کسی سپردی ؟

مگر مرا دوست نداشتی ؟ مگر به فکر من نبودی مگر خودت با تمام نیروی عشق علاقه را به من نیاموختی . ای زیباترین معلم مهربانی ها . برگرد

پبابا هادی چند روزی است که از بودن در این دنیا خسته شده ام هرروز به آرزوی آمدن تو (شاید هم نه ! به آرزوی آمدن خودم ) نذر می کنم .

یک روز با چند صلوات یک روز با چند قطره اشک یک روز به واسطه غم غربت و تنهایی که از همه برایم سخت تر است .

بابا هادی این درد سنگین خواب شب از من ربوده است همچو کو دکان از خواب می پرم و سر در گریبان فرو می برم بی آنکه کسی متوجه شود عقده ی دل با او باز می کنم و هر آن به یاد تو ام و بار ها و بار ها گلایه به نزد او برده و طلب رفتن کرده ام .

بابا هادی پس از اولین نامه که برایم فرستادی بیش از گذشته حس کردم نیازمند عطر بوسه های دلنشین توام .

بابا هادی همیشه آرزوی این داشتم که مرا به پارک ببری . نه به این خاطر که پارک رفتن را دوست داشته باشم . دست های مهربان تو مرا وادار می کرد بهانه بگیرم . وشاید چه زود متوجه می شدی خستگی جسم نحیفم را آزار می دهد و این بار آغوش گرم تو و تکیه گاه شانه ات دلخوشی کودکانه ام بود .

و بهانه ی باز نگشتن به خانه از برای در منار تو بودن بود حتی برای لحظاتی بیشتر .

و بیش از هر چیز کم توجهی تو مرا آزار می داد .در آن آخر ها که شوق پرواز داشتی کمتر توجهی به اطرافت نمی کردی و این بزرگترین درد کودک خردسالت بود . اینکه همه ی فکر و ذهنت مشغول بچه های جبهه بود و مدام از آن ها می گفتی و آنچه موجب گریه های شبانه ام مپندار که کابوس بوده است بلکه دست های محبتی بود که در خواب بر سرم کشیده می شد و حال آنکه من در آن لحظات خواب نبودم . تا پاسی از شب را به این امید بیدار می ماندم تا برایم قصه بگویی و باز هم تو از جبهه و مردان آن می گفتی و من بیش از اینها به توجه تو نیاز داشتم . بعضی اوقات که به مرخصی می آمدی از فرط خستگی انتدای شروع قصه گفتن به خواب می رفتی و این من بودم که ساعت ها به انتظار بیدار شدنت به درگاه او التماس و انابه می کردم . و تو بی توجه به تمام خواسته هایم بی آنکه چیزی بگویم به خواب می رفتی .

و اما می گویم چرا سکوت می کردم چون بیش از این قصد آزار تو را نداشتم با آنکه خودت هیچ نمی گفتی و سعی می کردی به روی خودت نیاوری باز با حس کودکانه ام متوجه می شدم دلت هوای دیگری دارد ..

بابا هادی هم اکنون سالها از رفتنت می گذرد مگر خودت قول ندادی بر می گردی پس چرا نیامدی چرا دروغ گفتی و تنهایم گذاشتی ؟ پس از این همه سال هنوز کوچکترین اثری از تکه های تنم به من باز نگشته است . اگر منظورت از آمدن همان خواب کوتاه بود من نمی خواهم من این طور آمدنت را نمی خواهم .

جرم من چه بود ؟ تمام تقصیبر من ایسن است که از دنیا وجود یک پدر را طلب کردم و این جنگ بود که با تمام فشار وقدرت همه ی وجودم را از من گرفت هر آنچه داراییم بود به یکباره به شهر غم و غصه فرو برد و سهم ما را از زندگی این گونه ترسیم کرد .

بابا هادی الآن که می نویسم هال و هوای دلم ابری است و خدا را گواه می گیرم به باران چشم هایم قسم می دهم که این تنها دارایی من است که بیش از هر چیز به دیدار تو نیازمندم .

بابا هادی هنوز فراموش نکردم آن نماز ها و آن آن گریه های سحرگاهی و < آن همه التماس برای رفتن را . چرا آرزوی رفتن داشتی ؟ اگر من تنها فرزند خردسالت علت رفتنت بودم بابای خوبم قول می دهم دیگر هیچ نخواهم و دیگر بهانه نگیرم با آنکه می دانی به آن نیازمندم .

نمی دانی چه بر روزگارم گذشته است ؟ نمی دانی چه بیابان ها را برای یافتن تکه ای از وجودت زیر و رو نکردم .

و اکنون زیر سایه نگاه های تند دوستانم سر به زیر می اندازم و به تندی از کنار نگاه های هرز و تیز گذر می کنم

اینان که با نگاه تلخشان هر دم خنجری بر دل خونین ما می زنند از درد ما بی خبرند و نمی دانند ما چگونه پاره های قلبمان را به دست تقدیر سپردیو تا آنان آسوده باشند و ای کاش نباشند .

و آنا که با کنایه های تند آزارمان می دهند نمی دانند که خود لیاقت رفتن نداشته اند .

با با هادی و تو می بینی تمام حسرت ها و غصه هایم را می بینی . و اگر هم اکنون گلایه می کنم نه از برای آزار تو است بلکه برای باز شدن عقده دل خود می نویسم برای رها شدن فشار سنگین بغض گلو می نویسم برای جاری شدن چند قطره باران از دل ابری ام می نویسم شاید دلش به رحم آید بیش از این باعث دوری ما نشود .

و بابای عزیزم تو چه خوب فهمید این جا جای ماندن نیست و چه خوب فهمیدی رفتن چگونه اسن و ای کاش

ای کاش دست مرا می گرفتی و با خود می بردی .

 

 

 





چند کلامی به یک آشنای قدیمی

چند کلامی به یک آشنای قدیمی

با اهدا سلام و آرزوی پایداری در مسیر حق

چند کلامی می نویسم از جهت :

"و ما علینا الا البلاغ المبین "

با دلی ویران و قلبی سوزان درد دلی می گویم با تو آن یار قدیمی که مدتی برای دیدنت  به مسیر حق لحظه شماری می کردم ولکن الآن کمی می گذرد از آنچه انتظار می رفت .

پیش از هر چه می پرسم به که لج می کنی همچون کودکان به من یا استاد بزرگ خویش یا به احادیث یا به اسلام یا به خدا !!

نه فقط به خود بد می کنی نه به دیگر .

"و من یهتدی یهتدی لنفسه" !  

آیا قرآن را دیده ای ؟

آیا آن را خوانده ای مگر نه این که همین قرآن است که در سوره اعراف کافرین را بر می شمارد مگر نه این است که در آیه 51 مشخصه ی آنان را بر می شمرد ؟  و مگر نه این است که با کمال تاسف هر 5 صفت را در خود نهادینه کرده ای ؟

مگر نه این است که حق در کتابش می فرماید " ولا تکونوا کالذین اتخذتهم دینهم لهوا و لعبا و غرتهم الحیات الدنیا "

مگر ندیدی در همین کتاب که ما را به تامل در آیات و نشانه هایش فرا می خواند ؟

همین کتاب هدایت است که می فرماید حتی شبیه آنهایی که دینشان را به بازی می گیرند نباشید حتی خود را به کسانی که مغرور به دنیا شده اند نزدیک نکنید و چه جالب می فرماید :

"کالذین".  نمی گوید" من الذین" و باز هم چه زیبا می فرماید "دینهم" نمی گوید "دیننا" چون که اسلام دین آنها نیست بلکه آنان به آیینی جز خدا پرستی مشغولند . و بگذار به بازیچه خود مشغول باشند که صبح بسی نزدیک است .

و باز هم زیبا می فرماید " و من یتولهم منکم , فانه منهم " آیا به معنای تولا اندیشیده ای ؟

تولا از فروع دین همچون نماز و روزه واجب است .

هر کس که آنان را به دوستی بگیرد او ازآنان است اگر می پرسی چرا مو گویم به حدیث مراجعه کن تا به صدق کلام حقیر آگاه گردی . مگر نگفته اند برای شناختن انسانها به دوستانشان نگاه کنید .

و هر کس آنان را دوست بدارد از آنان است . می پرسی چرا می گویم ! می گویم به قاعده ی " فافاز فوزا عظیما " که در قرآن آمده است .

و هر کس آنا را ولی خود بگیرد ازآنان است .

و اما کنون علت  بسیاری از برخورد های  الاقل را می فهمی . شاید بار ها از خود پرسیده باشی چرا چنین سرد بر خورد می شود .

و این چنین درد دلی گفته شد

"انا هدینا السبیل اما شاکرا و اما کفورا ."

"قد تبین الرشد من الغی ..  "

"لا اکراه فی الدین ..."

باز هم همچون گذشته می توانی به همی صحبت ها و حرف هایم پشت کنی و همچون کبک سر در گریبان جهل فروبری و خود را به خواب زنی

آن کس که نداند و نداند که نداند و نشاید که بداند و نخواهد بداند .....

در آخر ار موسی کلیم الله روایتی نقل می کنم . نشنو از نی چون حکایت می کند ....

روزی ندا آمد ای موسی ! بنده ی من تا توانی کوزه ای زیبا از گل بساز به نهایت دقت و زیبایی .

و موسی مدتها مشغول ساخت بود در آن هنگام که پیرایش  کوزه به آخر رسید  ندا آمد ای بنده ی من به دست خود آن را بشکن .

ناله ی موسی به آسمان بلند شد : خدا وندا چگونه حاصل تلاش خود را به دست خود نابود کنم در آن حال شاهد تباه شدن آن باشم .

و این چنین بود درسی بس آموزنده از محبت خدا به مخلوقاتش که به "احسن تقویم " انسان را بیافرید و هم اکنون از ضلالت بنده های خود نا خشنود است .

هنوز فرصت هست هر آنکه از رحمت خدا نا امید گردد از خدا برگشتته است . صد بار توبه شکستی باز آی .

باز آی که هنوز هست چشمانی که انتظار آمدنت را می کشد .

هنوز هست دلی که آرزوی هدایتت دارد ولی چه فایده که

" لیس للانسان الا ما سعی ".

و من الله التوفیق

 حرف دل بسیار است ولی ...

حال گفتن نیست

گوش شنفتن نیست

پای رفتن نیست .
 





شرح و وصف اولین و آخرین دیدار یار نامبر دو !

باز هم سلام مثل دفعه ی پیش .

ولی نه یه ذره متفاوت . شاید این بار یکم فرق داشته باشه.

میگن آدم نمی تونه دوبار به یک رودخونه وارد بشه ! 

یعنی اگه یه بار رفتی تو آب دفعه ی بعدی اون آب رفته و دیگه بر نمی گرده ! به خاطر همین می گن آبروی مومن مثل خونش ارزش داره . به همین خاطر قبلی و یه ذره بیشتر خدا می گه :

"الفتنه اشد من القتل" خودش تو کتابش گفته نه یه بار . بل دو بار .بلک بیشتر .نمی دونم تو نشمردی چند تا ؟

دلم دوباره براش تنگ شد می خوام یه چیزی ازش بگم شاید این طوری بیشتر به فکرش باشم شاید اونم یه توجهی به ما کرد . خدا رو چه دیدی . اصلا خدا که دیدنی نیست .یعنی ما اهلش نیستیم مگه مولامون نگفت هیچ فعلی از من سر نزد به جز اینکه خدا رو قبل اون با اون بعد اون و بین اون دیدم .

" اللهم ارنی کیف انت" وصف العشق نصف العشق . آرزو بر جوانان عیب نیست . البته ما که جوون نیستیم سن وسالی ازمون گذشته .

هزار سال دوهزار سال شاید هم بیشتر . میگی چطور ؟ الآن میگم . حدیث داریم :

" هم الساعة هرم ، السنة " معنیش هم اینه که یه ساعت غم و غصه خوردن مساوی است مساوی است مساوی است با یه سال پیر شدن .


خدا!! دلم براش تنگ شده تنگ تنگ. شاید هم دلم برای خودم تنگ شده شاید هم دلم برای تو تنگ شده نمی دونم . به هر حال آب و هوای دلم بارونی یه. رنگ چشمام دریایی یه. فکر و ذکرم شیدایی یه . کم کم احساس میکنم همه جا رو از پشت شیشه خیس می بینم. 

حتی  پلک زدن هم فایده نداره مثل اینکه بارون این دفعه خیلی رگباریه .

فقط می دونم دلم برای دیدنش یه ذره شده .

ما که تا وقتی زنده بود باهاش حرف نزدیم .(دروغ گفتم دروغ شاخ دار . از اون گنده گنده هاش .یه دفعه یه مشکلی داشتم تو خواب دیدمش. فقط یه جمله گفت بعدش هم حل شد .) اصلا اون نیاز نداشت با زبون حرفامونو بشنوه . ما می گفتیم اونم میشنید . بعد یه چیز هایی می گفت که ما نمی فهمیدیم . رسم ما این طوری بود می شستیم جلوش فقط گریه می کردیم . گوله گوله اشک می ریختیم . سرمون رو هم مینداختیم پایین کسی اشکامونو نبینه . همیشه جلوش می شستم . یه متر شاید یه متر و بیست و پنج سانت . حد اکثر یه متر و نیم . موقع نماز هم پشت سرش وای می ستادم دقیقا یه متر. نه ! حدودا یه متر و بیست سانت . حالا مهم نیست یا صف اول یا صف دوم پشت سرش . می خواستم ببینمش. می خواستم ببینم به خدا چی میگه . می خواستم ببینم چه موقع اشک چشاش جاری میشه .

میخواستم بدونم تو نماز چه ذکرایی رو میگه . می خواستم صداشو بشنوم . می خواستم درد دلاشو بدونم .

در طول هفته همه ی فکرمو به خودش مشغول کرده بود. می دونستم می بینه مطمئن بودم . بارها و بار ها امتحان کرده بودم اگه نمی دید پس از کجا می فهمید من این هفته کار بدی انجام دادم ؟ از کجا می فهمید و بی اعتنایی می کرد ؟ بعضی وقتا تو دلم سلام می کردم حتی جواب اونو هم نمی داد .

دیگه حسش نیست من رفتم بخوابم.








شرح و وصف اولین و آخرین دیدار یار نامبر یک

شرح و وصف اولین و آخرین دیدار یار- نامبر وان

قبلا شنیده بودم رو آب راه میره ، از غیب خبر میده موت اختیاری داره طی الارض می کنه کیمیا گری بلده و هزار تا چیز عجیب و غریب دیگه که اگه بگم چشات غلمبه میشه مخت سوت میکشه شاخ در میاری گوشات دراز میشه زبونت یخ میزنه عقلت شیرین میشه و هزار تا چیز دیگه که نه حوضله اش رو داری نه وقتشو داری نه تو این حرفا رو می خونی نه حال درست و حسابی بهت دست میده نه بدرد دنیات میخوره نه به درد آخرت و هزار تاچیز دیگه .....

حالا به هر حال علی ایّ حال آدم عجیبی بود

دفعه ی اول که رفتم دیدنش سر نماز گریه کرد من هم گفتم

خجالت نمیکشه پیر مرد 90 و چند ساله وسط نماز در محضر خدا جلوی چشم این همه آدم تو خونه ی خدا مثل بچه 5 ساله زار میزنه ؟

برای اینکه چند نفر آدم بی خاصیت مثل من دور خودش جمع کنه چه کار ها که نمی کنه مگه دنیا این قدر ارزش داره ؟

حتما حرفامو شنید شاید هم تو دلش 2 یا 3 تا از اون فحش های آبدار تپل مپل از جنس خ. و. ا. ر. م. ا. د. ر. ی. با نون ساندویچی و سس اضافه خردل بارم کرده

- این مزخرفات چیه من سر هم می کنم .

- تو اصلا خجالت نمی کشی این مزخرفات منو می خونی ؟

مگه خودت وبلاگ نداری ؟

به وبلاگ من چپ چپ نگا می کنی؟

- هر چیزی حدی داره . بی مزه . آدم با استاد خودش که این طوری حرف نمی زنه .

نه خیر اصلا هم این طوری نیست . یک صفرم حد نداره !میگی نه برو حساب کن. بعضی چیز ها حد نداره بعضی ها انتیرگول نداره

- با دم شیر بازی نکن عاقبت نداره !

- میخوام بکنم به تو چه وبلاگ خودمه !

- عیبی نداره پس بگیر که اومد

- ای نامرد یه دفعه مشت می زنی .

...............   این دعوا حالا حالا ها ادامه دارد . بقیه داستان در سالهای آتی نه چندان نزدیک به مرحله ریسندگی ، بافندگی، دوزندگی، رانندگی و در آخر به مرحله خوانندگی  خواهد رسید .

خوانندگان  محترم تا نوشته ی بعدی شما رو به خدای بزرگ می سپاریم .

 





کلاس هوا و فضا در اقتصاد ایران



اول از همه سلام که سنت رسول خداس
امروز کلاس اقتصاد داشتیم . خیلی خشک و بی مزه . مگه اینکه یکی مثل ما چند وقت یه بار یه دسته گلی به آب بده تا این کلاسه تر بشه و بگذره .
استادمون یه نظریه جدید اقتصادی از آقای ..... مطرح کرد خیلی جالب بود تا الآن حرف به این مفتی نشنیده بودم نظریه پرداز محترم گفته که دولت مثل پدر ملت می مونه همون طور که ربا گرفتن بین پدر و پسر تو دین اسلام جایز شمرده شده دولت می تونه از مردم ربا بگیره با خیال راحت دولپی بیوفته به جون ربای ستانده شده پای برهنه بشینه سر سفره نزول اخذ شده از ملت با خیالات راحت و عذر شرعی هپولی هپو بکنه بعد به یه من ریش من و تو باهم بخنده بعد بگه ملت ایران چه ملت خوبیه !
چه جسارت ها !!!
چه غلط ها !!!!
حالا از شانس خوب من ، تا اومدم سر کلاس یه تکه بندازم همه ساکت شدند حتی خودم هم ساکت شدم تازه معلم هم ساکت شد همه ی چشا به طرف من تا یه جمله بگم
من هم از همه جا بی خبر یه دفعه گفتم :
استاد اجازه این نظریه یه مشکل کوچیک داره .
فکر نمی کردم همه یه دفعه لالمونی بگیرن ( نه ببخشید منظورم ساکت مونی بود ).
دیگه کار از کار گذشته بود سرمو انداختم پایین گفتم :

استاد آخه این طوری ملت بی مادر میشن .


چشت روز بد نبینه هنوز حرف من تموم نشده بود یه دفعه پخی کلاس رفت رو هوا مخصوصا اون عقب کلاس مخصوصا قسمت ضعیفه ها (اوا ببخشید منظورم دوشیزه ها و مادام ها بود).




دوست ناباب (ببخشید منظورم نایاب بود!)

چند وقت پیش باهاش دوست شدم.اولش که دیدمش فکر کردم میشناسمش .

با خودم گفتم چقدر برام آشناست شاید قبلا دیدمش .

دیروز. نه! پریروز. نه ! یه هفته پیش. باز هم نه!  یه ماه پیش . حتی نه! یه سال پیش.حتی نه تر !ده سال قبل .باز هم بیشتر نه! یه قرن قبل.

اصلا از قبل تولدش می شناختمش . اینو دلم بهم گفت. شاید اونم همین فکرو میکرد .ای کاش ازش می پرسیدم .

چشاش مثل خون سرخ بود ولی نه از خشم و غضب بل به خاطر گریه !

چند هفته شب های جمعه  شب تا صبح می دیدمش. با همن حالت .

سر شب بعد زیارت جامعه کبیره یه حالی بهش دست می داد .

شروع میکرد .

مثل مرغ عشق می خوند .نه اینکه فقط بخونه هم شعر می گفت هم اشک می ریخت هم می نوشت هم زمزمه می کرد .

خودش بهم گفت 7 ساله که هر هفته میاد همین جا از سر شب تا اذان صبح .

یه سررسید داشت ریز ریز توش شعرهاشو می نوشت .چقدر هم بد خط بود .گفتم چندمیشه ؟

گفت 7 تا قبلا نوشتم .

خواستم ازش امانت بخوام ولی بعد پشیمون شدم چون حرف های خومونی توش بود شاید سر و اسراری داشت .

 هم طلبه بود هم مداح هم شاعر هم دانشجو هم راوی جبهه و جنگ !

ولی فقط تنها چیزی که نمی خورد بهش : آدم نبود . فرشته بود .

یه دفعه گفتم یه زیارت عاشورا برامون می خونی ؟

یادش بخیر چه زمزمه ای داشت . چه شوری چه شیدایی ؟ چه نوا و چه صدایی ؟

خدایا خیلی وقته ندیدمش هر کجا هست به سلامت دارش.

دوست هم دوستای قدیم . یاد آن ایام خوش،  یاد باد . 

دیگه مثلشون پیدانمیشه.

----------------------------------------------------------------------

حرف زدنش با قرآن و حدیث (تو قصه ها خونده بودم فضه سلام الله علیها  چند سال به جز آیه قرآن صحبت نکرد اگه یادم بود داستانشو براتون می نویسم ولی تا الآن با چشای خودم ندیده بودم )

همیشه می خواستم بغلش کنم تو آغوش بگیرمش سرمو بذارم رو شونه هاش . یه دل سیر گریه کنم .

----------------------------------------------------------------------

بعضی وقتا با هم قرار میذاشتیم می رفتیم بیرون 

قدم می زدیم و صحبت می کردیم شاید بشه گفت درد دل می کردیم آخه جوون بودیم 

یه موقع هایی وسط راه رفتن دستامون می خورد به هم دیگه مثلا ده بار تو یه دقیقه همش اتفاقی بود یه وق فکر نکنی عمدی بوده .

بعضی وقتا هم فکر می کردم شونه هامون به هم می خوره شاید هم شونه به شونه راه می رفتیم این هم کاملا اتفاقی بود.

بعد از رحلت اون عالم فرزانه تو حرم دیدمش وایساده بود یه گوشه . نصفه شب بود .اول دست دادیم . دستامو فشار داد یه کمی هم نگه داشت تو دستاش .من فقط نگاهش کردم .با یه حالت التماس همراه با محبت چون دوستم بود من هم دوسش داشتم  خودش اومد جلو بغلم کرد . بغض هر دو تامون ترکید . اشک از چشامون جاری شد .  گفتم بعد از این پیش کی بریم ؟

گفت :" لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد"

(ترجمه دونقطه علامت تعجب نه ! علامت اندوه .

یعنی یکی بود که نه مثل اون زاده شده و نه مثل اون به دنیا می یاد هیچ کس هم به مقام و منزلتش نمی رسه )

راستی یادم رفت برای مرشد پیر دعا کنم . خدا یا هر جا هست سر سفره ی رسول خدا هر چی می خواد بهش بده .

اصلا چه نیازی به دعای من داره . فقط ازش می خوام منو یادش نره . برام دعا کنه .

مگه خدا خودش نگفته " هل جزاء الاحسان الا الاحسان" ؟

فهمیدم حال حرف زدن نداره دیگه هیچیز نگفتم فقط یه نگاه .

بعدش دیدمش بهش گفتم خاطره ای یادگاری چیزی از پیرمرد نداری به ما هم بدی .

گفت :"  به شرط و شروط و انا من شروطها "

اول نفهمیدم منظورش از اینکه "انا من شروطها" چیه

ازم می خواست به فکرش باشم .

هنوز هم به فکرش هستم .

دوسش دارم . دلم براش تنگ میشه .

 

 

 





گزارش تخلف
بعدی