شرح و وصف اولین و آخرین دیدار یار نامبر دو !

باز هم سلام مثل دفعه ی پیش .

ولی نه یه ذره متفاوت . شاید این بار یکم فرق داشته باشه.

میگن آدم نمی تونه دوبار به یک رودخونه وارد بشه ! 

یعنی اگه یه بار رفتی تو آب دفعه ی بعدی اون آب رفته و دیگه بر نمی گرده ! به خاطر همین می گن آبروی مومن مثل خونش ارزش داره . به همین خاطر قبلی و یه ذره بیشتر خدا می گه :

"الفتنه اشد من القتل" خودش تو کتابش گفته نه یه بار . بل دو بار .بلک بیشتر .نمی دونم تو نشمردی چند تا ؟

دلم دوباره براش تنگ شد می خوام یه چیزی ازش بگم شاید این طوری بیشتر به فکرش باشم شاید اونم یه توجهی به ما کرد . خدا رو چه دیدی . اصلا خدا که دیدنی نیست .یعنی ما اهلش نیستیم مگه مولامون نگفت هیچ فعلی از من سر نزد به جز اینکه خدا رو قبل اون با اون بعد اون و بین اون دیدم .

" اللهم ارنی کیف انت" وصف العشق نصف العشق . آرزو بر جوانان عیب نیست . البته ما که جوون نیستیم سن وسالی ازمون گذشته .

هزار سال دوهزار سال شاید هم بیشتر . میگی چطور ؟ الآن میگم . حدیث داریم :

" هم الساعة هرم ، السنة " معنیش هم اینه که یه ساعت غم و غصه خوردن مساوی است مساوی است مساوی است با یه سال پیر شدن .


خدا!! دلم براش تنگ شده تنگ تنگ. شاید هم دلم برای خودم تنگ شده شاید هم دلم برای تو تنگ شده نمی دونم . به هر حال آب و هوای دلم بارونی یه. رنگ چشمام دریایی یه. فکر و ذکرم شیدایی یه . کم کم احساس میکنم همه جا رو از پشت شیشه خیس می بینم. 

حتی  پلک زدن هم فایده نداره مثل اینکه بارون این دفعه خیلی رگباریه .

فقط می دونم دلم برای دیدنش یه ذره شده .

ما که تا وقتی زنده بود باهاش حرف نزدیم .(دروغ گفتم دروغ شاخ دار . از اون گنده گنده هاش .یه دفعه یه مشکلی داشتم تو خواب دیدمش. فقط یه جمله گفت بعدش هم حل شد .) اصلا اون نیاز نداشت با زبون حرفامونو بشنوه . ما می گفتیم اونم میشنید . بعد یه چیز هایی می گفت که ما نمی فهمیدیم . رسم ما این طوری بود می شستیم جلوش فقط گریه می کردیم . گوله گوله اشک می ریختیم . سرمون رو هم مینداختیم پایین کسی اشکامونو نبینه . همیشه جلوش می شستم . یه متر شاید یه متر و بیست و پنج سانت . حد اکثر یه متر و نیم . موقع نماز هم پشت سرش وای می ستادم دقیقا یه متر. نه ! حدودا یه متر و بیست سانت . حالا مهم نیست یا صف اول یا صف دوم پشت سرش . می خواستم ببینمش. می خواستم ببینم به خدا چی میگه . می خواستم ببینم چه موقع اشک چشاش جاری میشه .

میخواستم بدونم تو نماز چه ذکرایی رو میگه . می خواستم صداشو بشنوم . می خواستم درد دلاشو بدونم .

در طول هفته همه ی فکرمو به خودش مشغول کرده بود. می دونستم می بینه مطمئن بودم . بارها و بار ها امتحان کرده بودم اگه نمی دید پس از کجا می فهمید من این هفته کار بدی انجام دادم ؟ از کجا می فهمید و بی اعتنایی می کرد ؟ بعضی وقتا تو دلم سلام می کردم حتی جواب اونو هم نمی داد .

دیگه حسش نیست من رفتم بخوابم.









نظرات:



متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی