چند کلامی به یک آشنای قدیمی

چند کلامی به یک آشنای قدیمی

با اهدا سلام و آرزوی پایداری در مسیر حق

چند کلامی می نویسم از جهت :

"و ما علینا الا البلاغ المبین "

با دلی ویران و قلبی سوزان درد دلی می گویم با تو آن یار قدیمی که مدتی برای دیدنت  به مسیر حق لحظه شماری می کردم ولکن الآن کمی می گذرد از آنچه انتظار می رفت .

پیش از هر چه می پرسم به که لج می کنی همچون کودکان به من یا استاد بزرگ خویش یا به احادیث یا به اسلام یا به خدا !!

نه فقط به خود بد می کنی نه به دیگر .

"و من یهتدی یهتدی لنفسه" !  

آیا قرآن را دیده ای ؟

آیا آن را خوانده ای مگر نه این که همین قرآن است که در سوره اعراف کافرین را بر می شمارد مگر نه این است که در آیه 51 مشخصه ی آنان را بر می شمرد ؟  و مگر نه این است که با کمال تاسف هر 5 صفت را در خود نهادینه کرده ای ؟

مگر نه این است که حق در کتابش می فرماید " ولا تکونوا کالذین اتخذتهم دینهم لهوا و لعبا و غرتهم الحیات الدنیا "

مگر ندیدی در همین کتاب که ما را به تامل در آیات و نشانه هایش فرا می خواند ؟

همین کتاب هدایت است که می فرماید حتی شبیه آنهایی که دینشان را به بازی می گیرند نباشید حتی خود را به کسانی که مغرور به دنیا شده اند نزدیک نکنید و چه جالب می فرماید :

"کالذین".  نمی گوید" من الذین" و باز هم چه زیبا می فرماید "دینهم" نمی گوید "دیننا" چون که اسلام دین آنها نیست بلکه آنان به آیینی جز خدا پرستی مشغولند . و بگذار به بازیچه خود مشغول باشند که صبح بسی نزدیک است .

و باز هم زیبا می فرماید " و من یتولهم منکم , فانه منهم " آیا به معنای تولا اندیشیده ای ؟

تولا از فروع دین همچون نماز و روزه واجب است .

هر کس که آنان را به دوستی بگیرد او ازآنان است اگر می پرسی چرا مو گویم به حدیث مراجعه کن تا به صدق کلام حقیر آگاه گردی . مگر نگفته اند برای شناختن انسانها به دوستانشان نگاه کنید .

و هر کس آنان را دوست بدارد از آنان است . می پرسی چرا می گویم ! می گویم به قاعده ی " فافاز فوزا عظیما " که در قرآن آمده است .

و هر کس آنا را ولی خود بگیرد ازآنان است .

و اما کنون علت  بسیاری از برخورد های  الاقل را می فهمی . شاید بار ها از خود پرسیده باشی چرا چنین سرد بر خورد می شود .

و این چنین درد دلی گفته شد

"انا هدینا السبیل اما شاکرا و اما کفورا ."

"قد تبین الرشد من الغی ..  "

"لا اکراه فی الدین ..."

باز هم همچون گذشته می توانی به همی صحبت ها و حرف هایم پشت کنی و همچون کبک سر در گریبان جهل فروبری و خود را به خواب زنی

آن کس که نداند و نداند که نداند و نشاید که بداند و نخواهد بداند .....

در آخر ار موسی کلیم الله روایتی نقل می کنم . نشنو از نی چون حکایت می کند ....

روزی ندا آمد ای موسی ! بنده ی من تا توانی کوزه ای زیبا از گل بساز به نهایت دقت و زیبایی .

و موسی مدتها مشغول ساخت بود در آن هنگام که پیرایش  کوزه به آخر رسید  ندا آمد ای بنده ی من به دست خود آن را بشکن .

ناله ی موسی به آسمان بلند شد : خدا وندا چگونه حاصل تلاش خود را به دست خود نابود کنم در آن حال شاهد تباه شدن آن باشم .

و این چنین بود درسی بس آموزنده از محبت خدا به مخلوقاتش که به "احسن تقویم " انسان را بیافرید و هم اکنون از ضلالت بنده های خود نا خشنود است .

هنوز فرصت هست هر آنکه از رحمت خدا نا امید گردد از خدا برگشتته است . صد بار توبه شکستی باز آی .

باز آی که هنوز هست چشمانی که انتظار آمدنت را می کشد .

هنوز هست دلی که آرزوی هدایتت دارد ولی چه فایده که

" لیس للانسان الا ما سعی ".

و من الله التوفیق

 حرف دل بسیار است ولی ...

حال گفتن نیست

گوش شنفتن نیست

پای رفتن نیست .
 






نظرات:



متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی