از خودم برای خودش ! (اه !!!!!چقدر خودم و خودش می کنی ! این دومین باره از این مزخرفات می نویسی ! با خودت هم که در گیری ! اصلا بیا منو بزن ! نه تو رو خدا بیا ! )
با تو نیستم با خودم دارم حرف می زنم ! تازه توش حرفای بد داره ! جلو چشتو بگیر که نشنوی!
امان از دوست نا یاب !
ببخشید اشتباح شد ! دوست نا باب !
خیلی عوض شدی ! شاید هم نه عوضی شدی ! اصلاتر نه عوضی تر شدی !
اگه اسلام دستمو نبسته بود یه کشیده می زدم زیر گوشت ! (نه بالای ابروهات ! بازم نه توی چش ت !) که صد دور مستطیلی دور خودت بچرخی تا یاد بگیری دور عوضی تر از خودت نچرخی !
البته خوبه آدم گاهی یه دور مثلثی دور خودش بزنه ! تا یادش بیاد چی بوده و چی می شه ولی نه برای همیشه !
بعد از خودش سر دور برگردون ،کج کنه بره دور خدا بگرده این طور شاید بهتر باشه البته یادت نره قبل پیچ نپیچ !!!
بهش گفتن چرا تصادف کردی ؟ گفت داشتم می رفتم ، جاده پیچید ، من پیچیدم
دوباره من پیچیدم جاده هم پیچید ولی آخری من پیچیدم نامرد نپیچید !!!!!!!
اه چه بی مزه !!!!! بی نمک !!! خیار شور !!! یخ در بهشت !!! سیرابی !!!! گلابی !!! قهوه ای !!!! هوشنگ !!